جلوه رخ

با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صدهزار دیده تماشا کنم تو را

تبلیغات تبلیغات

انتظار دوست

در این غم خانه، هر دم، انتظار روی محبوبم شبان از ترس تاریکی، چو جغدان تا سحر نالان و بد خوابم مگر نور ستاره، لحظه ای، زیبا کند سقفم و با نورش، بپوشاند تن زخمی صدچاکم. میان صد یتیم، کان ها به ترس و استرس خوابند و در خواب پریشان، هر دم از مادر کنند یادی و هر لحظه به فریادی! و تاریکی این خانه، زمین زد بچه را باری شکست از او سر و پایی، که برپا گشته تا پیدا کند جایی، منم بر در نشسته، تا بیاید صحبت یاری! گشاید درب و درگاهی و از من پرسد احوالی که من در انتظارش،
جلوه رخ ، ۱۴۰۴-۰۳-۰۵ ، متفرقه
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها